دوشنبه سیام خرداد، بعد از اینکه بابا رو بردیم سردخونه و برگشتیم خونه: اولین کاری که کردم روشن کردن لپتاپ بود و سرچکردن عکسهای بابا. الان که بهش نگاه میکنم میبینم که چه دردناک بوده و من چه با آرامش انجامش دادم. پشت همهی عکسهایی که انتخاب کردم، من ایستاده بودم؛ منی که دوربین دستم بود و با دقت لبخندها قشنگ بابا رو ثبت کرده بودم. عکسی که در نهایت انتخاب کردیم، مال آخرین سفرمون بودن، شهریور 98، اصفهان، باغ گلها. منبع
درباره این سایت